دلتنگ می شویم، برای حضورت در لحظه به لحظه مناجات ، در ذکر يا مَنْ هُوَ إِلَى مَنْ أَحَبَّهُ قَرِيبٌ ( ای آن که به دوستدارش نزدیک است) جوشن کبیر، ندای الغوث الغوث در جوار شهدای گمنام و به یاد فرق مبارک زخم خورده مولایمان و پهلوی شکسته مادرمان فاطمه الزهرا (س) شبنم هایی از اشک روی گونه ها سرازیر شدن ها، دعای اللهم عجل لولیک فرج برای ظهور قائم آل محمد نماز استغاثه و قسم به اولیائ الله تا حوائج دنیوی و اخروی مان گره گشای به کلید نام ۱۲ تن آل عبا شود.
کاش قدر بدانیم قدری که گذشت را، قدری که پر گناه بودیم اما سبک بال و آزاد شدیم، قدری که علی واسطه پاکی مان شد، زدود از ما هرچه روی دوش مان سنگین بود، کاش این قدر، به قدر تمام عمر بندگی می کردیم.
دلتنگ می شویم، برای دورهمی های قرآنی، ضیافت های خودمانی و ساده افطار، کوچکترها و بزرگترهایی که سی روز جز به جز آیات کلام الله را ورق زدیم خواندیم و تلالوئی از آیات در زندگی مان تجلی یافت.کاش میشد ساعت مان به ساعت رمضان کوک می ماند تا از سحر تا سحری دیگر، دست می شستیم از حوائج دنیا وبرای بندگی جانماز شب پهن می کردیم، خلوتی با او، خلوتی از جنس نور و روشنی.
دلتنگ می شویم، برای جمعه ای که از سحر بیدار ماندیم دعای ندبه خواندیم تا طلوع آفتاب ندای القدس لنا در گوش دشمنان و تمام جهانیان طنین انداز شود و نماز بعدی مان در مسجد الاقصی و افطاریمان در قدس باشد.
دلتنگی از جنس روزهای آخر تعطیلات تابستان، دلتنگی برای قول و قرار هایی که گذاشتیم تا سال بعد فراموش نکنیم، دلتنگی برای قرار های دم افطار مسجد محله مان، جزءخوانی های دست و پا شکسته مان، دعای قبل اذان و لب های خشک تسبیح گویان،
اما یک قرار بین ما می ماند، قرار بندگی، قول و قراری از جنس پچ پچ درگوشی بین خودمان، از آن قول های که زیر پا نگذاریم، با دوست مهربان مان، او که رحمان و رحیم است و کریم، می دهد و می گذرد، چون رود خروشان زلال و پاک می کند؛ هر چه سر راهش باشد، دل بسپاریم به موج خلوص و هرچه به دوش کشیدیم به دل آب بسپاریم،تا به نام يَا غَافِرَ الْخَطِيئَاتِ، سَتَّارَ الْعُيُوبِ مان شوی ؛ شسته شویم و سبک بال بر دوش ملائک رهسپار شوال شویم و عید روزهای بندگی را جشن بگیریم، اللهم به حق فرستادگانت؛ آدم و خاتم الانبیاء تا منجی عالم بشریت صاحب الزمان (عج) عیدی مان کن منزه بمانیم تا عید دیگری میهمان خوان بندگی ات باشیم.
یادداشت از ؛ سارا قنبری