تابناک رضوی:سیزده، چهارده ساله بودم . پر از شوق و شور ِ زیستن در هوای عاشقانه ها و عارفانه های شعر و موسیقی ایرانی !
یک نوجوان ِچهارده ساله در هیاهوی جنگ ،بمباران و خون و عرق ، گهگاه دلی به حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی حماسه سرا و در معاصران علی معلم و سلمان هراتی و سهراب و نیما و ... می سپردم. نه از سرعت و شتاب این عصر ِ حیرت خبری بود و نه از فضاهای مجازی ! همه چیز واقعی بود و حقیقی تا آن که برای گریختن از صداهای ناهنجار ِپاپ ِبی سر و ته آن روزها ، گوش جانم به آواز سیاوش ِموسیقی خراسان و ایران آرام گرفت.
“موسیقی پیر مردها” این واژه ای بود که هم سن و سالان و دوستانم برای تمسخر ِدل سپردگی به شعر و موسیقی سیاوش و خسروی آواز به کار می بستند! با خوشنویسی از شعر و شور هنر او آشنا شدم و او مرا و هم نسلانم را به ژرفنای شعر حافظ و سعدی و ... پیوند داد پیوندی ناگسستنی و نامیرا .
به یاد می آورم برای دست یافتن به کاست های اجراهای خانگی و یا کنسرت های اروپا و آمریکا چه ساعت ها که در برف و باران خیس و یخ زده و منجمد می ایستادم تا در پایانه ی مسافربری از دست دوست و آشنایی داغ ِداغ بگیرم و زود خودم را به زیر زمین خانه و شنیدن آن اثر در محیطی دنج و خلوت برسانم و تنم را یله دهم و با صدای او پرواز کنم تا دور دست ها !
شجریان واژه ی بی تکراری است که تنها مختص او و صدای دلنشین و آسمانی اوست .
نمی دانم شاید زیستن در مشهد در شهر ِ فردوسی و ملک الشعرای بهار و اخوان ثالث و ... صد البته حال و هوای حرم رضوی این خاصیت را به جان و صدای او جاری ساخته بود.
برای من و هم نسلان من با شنیدن صدای اجراهای گل های رنگارنگ، چاووش ، دستان ، شیدا و مجموعه های دل آواز، دیگر هیچ لذت ِروحی را هم تراز ِخویش در جمع آدمیان و زمینیان قرار نداد.
اغراق نمی کنم اما او با جنس درد ها و رنج ها و غم ها و اشک های شوق ِ مردمان سالخورده ی رنج دیده اش کاملا آشنا بود از همان روزهای سپاه ِدانش در روستای رادکان که معلمی جوان و ساده و بی آلایش بود تا همین سال های بیماری و سرطان .
خسرو آواز این سامان در مهر آمد در مهر زیست و در مهر رخت از این جهان بربست.
بدرود حضرت عالیجناب !
دیدار به قیامت !
دکتر سید مجتبی احمدی خراسانی